احكام امر به معروف و نهى از منكر
مسأله 2300: « معروف » چيزى است كه اسلام آن را واجب كرده، مانند نماز و روزه. و يا آن را مستحب دانسته است، مانند صدقه دادن و اطعام كردن.
مسأله 2301: « منكر » چيزى است كه اسلام آن را حرام كرده، مانند شراب، زنا و ربا، و يا آن را مكروه دانسته است، مانند رفتن در مجالس بيكاره ها و خوردن در حال سيرى.
مسأله 2302: امر به معروف نسبت به واجبات، واجب و نسبت به مستحبات، مستحب است.
مسأله 2303: نهى از منكر نسبت به محرمات، واجب و نسبت به مكروهات، مستحب است.
مسأله 2304: امر به معروف و نهى از منكر چند شرط دارد: 1 - شخص آمر به معروف و ناهى از منكر، معروف و منكر را بشناسد. 2 - احتمال تأثير بدهد، پس چنانچه بداند اگر شخصى را امر به معروف كند، به گفته او عمل نخواهد كرد، واجب نيست. 3 - شخص مرتكب منكر، يا تارك معروف، اصرار بر عمل خود داشته باشد، پس اگر شخصى عمل منكرى را انجام داده، ولى پشيمان شده است و بنا دارد آن را ترك كند، نهى او از منكر واجب نيست. 4 - براثر امر به معروف، يا نهى از منكر، ضررى به انسان نرسد.
مسأله 2305: امر به معروف و نهى از منكر، از واجبات « كفايى » است و اگر بعضى آن را انجام دهند، از ديگران ساقط مى شود و چنانچه هيچ كس انجام ندهد، همه گناه كرده اند.
مسأله 2306: اگر شخصى امر به معروف كند، ولى گفته او تأثير نكند امّا شخص ديگرى، احتمال بدهد كه گفته اش تأثير مى كند، امر به معروف بر او واجب است، هرچند بر ديگرى واجب نباشد.
مسأله 2307: احتمال تأثير، يعنى انسان احتمال بدهد كه مثلا يكى از ده نفرى را كه نهى از منكر مى كند تحت تأثير گفته او قرار گرفته و عمل منكر را ترك مى كنند، هر چند بداند تنها گفته او مؤثّر نبوده، بلكه جزو تأثيركنندگان مى باشد.
مسأله 2308: در صورتى كه اسلام در خطر باشد، امر به معروف بر همه واجب است، به اين معنى كه بايد اسلام را از خطر نجات دهند، هرچند كه ضرر جانى داشته يا موجب هلاك گردد.
مسأله 2309: يكى از اقسام امر به معروف، امر به عمل نمودن به كليه احكام اسلام است مانند: قوانين تجارت، زراعت، رهن، وقف، امور زناشويى، طلاق، قضاوت، شهادت، احكام ارث، حقوق، قصاص، ديات و غير آن. و همچنين امر به پياده كردن آزاديهاى اسلامى، اخوت اسلامى و امّت واحده اسلامى لازم مى باشد.
مسأله 2310: يكى از اقسام نهى از منكر، نهى از عمل كردن به قوانين غرب و شرق است، مانند قوانينى كه امروزه در كشورهاى اسلامى حكم فرما است، همچون جلوگيرى از آزاديهاى مشروع مردم، بيگانه خواندن مسلمانان، استبداد در جامعه، تصرّف و مصادره اموال ديگران، مالياتها، تجسّس بر مردم و مرزهاى جغرافيايى بين كشورهاى اسلامى.
مراتب امر و نهى
مسأله 2311: امر به معروف و نهى از منكر، سه مرتبه دارد: 1 - انسان فقط اظهار نفرت كند، مانند اينكه صورت را ترش نمايد، يا از تارك واجبات، اجتناب كند و يا مانند آن. 2 - انسان با زبان انكار كند و با وعظ و ارشاد، نفرت خود را آشكار نمايد. 3 - عملا انكار كند، مثلا مرتكب حرام را بزند.
مسأله 2312: هريك از اين سه مرتبه، درجاتى دارد كه انسان بايد در ابتدا، خفيف تر از همه را اختيار كند و اگر فايده نبخشيد، به مرتبه بالاتر رود.
مسأله 2313: بر هر مكلّفى واجب است، منكرات را به قلب خود انكار نمايد، چه بتواند انكار و نفرت خود را اظهار كند، يا نتواند.
مسأله 2314: انكار عملى در صورتى جايز است كه به حد جرح و كشتن نرسد وگرنه اجازه حاكم شرع لازم است.
چند مسأله
مسأله 2315: اگر مرتكب منكَر معذور باشد، مثلا مظلومى غيبت ظالمش را مى كند نهى او واجب نيست، زيرا اين فعل، در اين حال، منكر نمى باشد.
مسأله 2316: هرگاه مرتكب منكر، جاهل يا غافل باشد، چنانچه انسان بداند شارع مقدّس به هيچ وجه نمى خواهد آن منكر واقع شود، نهى او از باب ارشاد جاهل و تنبيه غافل واجب است، ولى اگر چنين نباشد، نهى او واجب نيست.
مسأله 2317: امر به معروف و نهى از منكر، فقط بر اهل علم واجب نيست، بلكه همه مسلمانان موظفند كه به معروف، امر كرده و از منكر، نهى نمايند.
مسأله 2318: هرگاه بعضى بتوانند امر به معروف كنند و ديگران نتوانند، مثلا اگر دولت بتواند نهى از منكر كند، ولى ملّت نتواند در اين صورت، فقط بر كسانى كه مى توانند امر به معروف كنند، واجب خواهد بود.
مسأله 2319: هرگاه عملى به عقيده كسى كه آن را انجام مى دهد جايز و نزد ديگرى حرام باشد، امر يا نهى او واجب نخواهد بود، در صورتى كه عقيده فاعل آن، بر مبناى شرعى باشد.
نویسنده : اميرعباس
برچسبها: احكام امر به معروف و نهى از منكر,
احكام جهاد
مسأله 2250: جهاد بر دو قسم است: 1 - جهاد با نفس، يعنى انسان خود را بر بجا آوردن واجبات و خوبيها و ترك محرّمات و بديها وادار نمايد. 2 - جهاد با كفّار و بغات.
مسأله 2251: جهاد با نفس، واجب عينى است، يعنى بر هر مسلمانى واجب است، امّا جهاد با كفّار و بُغات در صورتى كه شرايط آن جمع شود واجب كفايى است، يعنى اگر عدّه اى به آن قيام كنند و اهداف شرعيّه به آن تحقّق يابد از ديگران ساقط مى شود و چنانچه هيچ كس قيام نكند، همه گناه كرده اند.
مسأله 2252: جنگ در اسلام، بسيار محدود، پاكيزه و با شرايط خاصى بوده است و حتّى المقدور بايد از خون ريزى و جنگ افروزى اجتناب شود و تمام جنگهاى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و اميرمؤمنان(عليه السلام) دفاعى بوده است.
مسأله 2253: جنگ، صلح و مانند آن، كه از مسائل عامّه و مرتبط به تمام مردم مى باشد، بايد زير نظر شوراى فقهايى كه مراجع تقليدند باشد.
مسأله 2254: جهاد با كفّار، يا ابتدايى است، يعنى مسلمانان طبق شرايط خاصى، براى جهاد با كفّار لشكركشى مى نمايند و يا دفاعى است، يعنى براى دفاع از مسلمين و كشورهاى اسلامى، جنگ مى كنند.
مسأله 2255: وجوب جهاد بر انسان چند شرط دارد: 1 - بلوغ 2 - عقل 3 - آزاد بودن 4 - مرد بودن 5 - پير نبودن 6 - كور يا زمين گير نبودن و همچنين نبايد مرضى داشته باشد كه مانع رفتن به جهاد شود 7 - داشتن اسلحه براى جهاد 8 - اجازه امام معصوم(عليه السلام) يا نايب او. و در عصر حاضر، بايد با اجازه شوراى فقهاى مراجع باشد.
مسأله 2256: در چهار ماه حرام، يعنى رجب، ذى القعده، ذى الحجّة و محرّم جهاد ابتدايى حرام است، امّا اگر كفّار هجوم كنند، دفاع واجب مى شود.
مسأله 2257: جهاد ابتدايى تنها براى گسترش قوانين حيات بخش الهى و نجات مظلومين جهان مى باشد، البته در صورتى كه مسلمانان تمكّن داشته و شوراى فقهايى كه مراجع تقليدند، اجازه بدهند و راه ديگرى جز جهاد وجود نداشته باشد، و ديگر شرايط آن.
مسأله 2258: كسانى كه با آنها جهاد مى شود عبارتند از: 1 - كفّار محارب، يعنى كافرهايى كه با مسلمانان در حال جنگند، كتابى باشند يعنى يهود، نصارى و مجوس. و يا غير كتابى، مانند بقيّه كفّار. 2 - اهل ذمّه، يعنى كفّارى كه در ذمّه و پناه اسلام بوده، اگر به شرايط مقرّره عمل نكنند. 3 - كسانى كه بر عليه امام معصوم(عليه السلام) خروج كرده اند، مانند اهل جَمَل، صفين و نهروان. 4 - كسانى كه مصداق آيه شريفه (فَاِنْ بَغَتْ اِحْداهُما عَلى اْلاُخْرى) باشند.
مسأله 2259: برخورد اسلام با كفّار، بهترين برخورد انسانى و اخلاقى مى باشد. و با مراجعه به سيره پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و اميرمؤمنان(عليه السلام) روشن مى شود كه چگونه كفّار و اقليّتهاى مذهبى با كمال آسايش در كشورهاى اسلامى زندگى مى كردند و اگر جنگى نيز درمى گرفت، با كمترين تلفات و خون ريزى به پايان مى رسيد كه نه پيش از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و اميرمؤمنان(عليه السلام) و نه بعد از آن دو بزرگوار، در تاريخ هرگز نظير نداشته و ندارد.
مسأله 2260: كفّار از نظر اسلام برچند قسمند: 1 - كفّار مُعاهد، يعنى كفّارى كه با مسلمانان معاهده و پيمان داشته باشند. 2 - كفّار مُحايد، يعنى كفّارى كه كار به كار مسلمانان نداشته باشند. 3 - كفّار مُحارب، يعنى كفّارى كه با مسلمانان جنگ داشته باشند. 4 - كفّار اهل ذِمّه، يعنى كفّارى در ذمّه و پناه مسلمانان باشند. و تنها با كفّار مُحارب، جنگ مى شود 5 - كفّار مستأمنين، كه مؤمنين آنها را امان دادند.
مسأله 2261: چنانچه كفّار اهل كتاب با مسلمانان طرف شوند، بين چند چيز مخيّر مى باشند. 1 - اسلام بياورند. 2 - جزيه بدهند. يعنى در هر سال مبلغى به حاكم اسلامى بپردازند تا در پناه مسلمانان زندگى كنند. 3 - اگر به هيچ كدام راضى نشدند طبق نظر شوراى فقهايى كه مراجع تقليدند، با آنها جنگ مى شود.
مسأله 2262: بنا بر مشهور، از كفّار غيراهل كتاب، جزيه قبول نمى شود.
مسأله 2263: مقصود از اهل كتاب: مسيحيان، يهوديان و مجوسيان مى باشد.
مسأله 2264: ستاره پرستان، هندوها، كنفونسيوسها و بودائيان از اهل كتاب نيستند، گرچه احتمالا صابئه در اصل داراى دين بوده اند.
مسأله 2265: جزيه، مالى است كه دولت اسلامى، از كفّار ذمّى، طبق قرارداد فيمابين، در مقابل حمايت خود از آنان، مى گيرد. و همان گونه كه بر مسلمانان، خمس و زكات واجب است، از كفّارى كه در پناه اسلام هستند جزيه دريافت مى شود، تا جان، ثروت و ناموس آنها در امان باشد، در حديث شريف پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) آمده است: « كسى كه كافر ذمّى را آزار دهد مرا آزار داده است ».
مسأله 2266: قرارداد ذمّه داراى شرايطى است، از جمله: 1 - هر سال مقدارى از اموال خود را طبق توافق حاصله بپردازند و در مقابل، از آنها خمس و زكات دريافت نمى شود. 2 - به قوانين عمومى كشور اسلامى، احترام بگذارند. 3 - مسلمانان را اذيّت نكنند. 4 - تظاهر به مُحرّمات ننمايند، مثلا در اماكن عمومى شرابخوارى نكرده، گوشت خوك نخورند ولى در محدوده خود، آزادند و در مواردى كه قانون الزام، شامل آنها مى شود، مى توانند به قوانين خود، عمل نمايند.
مسأله 2267: كسانى كه عليه امام معصوم(عليه السلام) خروج كنند، هرگاه جمعيّتى را تشكيل دهند، در حكم كفّار مى باشند و چنانچه جمعيّت و حزبى را تشكيل نمى دهند، در صورت وقوع جنگ تنها بايد آنها را متفرّق نمود، از اين رو كسانى را كه از جنگ فرار مى كنند، نبايد كشت و نبايد مجروحين و اسيران را از بين برد.
مسأله 2268: در صورت جنگ مسلمين با كفّار، فرار مسلمان از جنگ جايز نيست، مگر براى امور ذيل: 1 - جاى مناسب ترى بيابد، تا بهتر بتواند جنگ كند. 2 - اسلحه خود را اصلاح كند. 3 - نزد آب باشد و يا به آفتاب پشت كند. 4 - به ديگر مسلمانان ملحق شود و دسته جمعى جنگ كنند. 5 - براى آنچه باعث پيروزى شود.
مسأله 2269: در زمان جنگ، كندن درختها، مسلّط كردن آب، آتش زدن، سم پاشى كردن و شبيخون زدن، مكروه مى باشد.
مسأله 2270: بچّه ها و زنهاى ياغيان را نمى توان به بردگى گرفت و اموالى كه لشكر اسلام بر آن مسلّط نشده، به ملك كسى درنمى آيد، امّا اموالى كه در جبهه بوده، ايضاً احوط ترك آن است.
مسأله 2271: كشتن بچّه ها، زنها و مانند آنها جايز نيست. و همچنين كشته هاى كفّار را نبايد تكه تكه كرد.
مسأله 2272: از بچّه ها، اشخاص ابله، ديوانه، زنها، سالخوردگان، نابينايان و كسانى كه بر اثر بيمارى زمين گير هستند، جزيه گرفته نمى شود.
مسأله 2273: كمترين مقدار جزيه، اندازه اى است كه اسم جزيه، بر آن صدق كند و بالاترين حد آن، به اندازه توان آنهاست و بايد زير نظر شورايى كه مراجع تقليدند، باشد.
مسأله 2274: كسى كه براى عموم كفّار قرارداد ذمّه مى بندد و يا به آنها پناه مى دهد، بايد از طرف امام معصوم(عليه السلام) يا نايب او باشد و در او بلوغ و عقل و وثاقت شرط است.
مسأله 2275: فرد مسلمان مى تواند براى بعضى از كفّار، عقد ذمّه ببندد و بگويد: « تو در ذمّه و پناه اسلام هستى ».
مسأله 2276: اگر كافر حربى، به خيال امان، يعنى گمان كند مسلمانان به او امان داده اند، وارد كشور اسلامى شود، نمى توان او را كشت و بايد به جاى خود، بازگردانده شود.
مسأله 2277: هرگاه كفّار ذمّى به دارالحرب ملحق شوند، مدّت امان آنها تمام مى شود.
مسأله 2278: اموال،بچّه ها و خانواده اهل ذمّه، محترم و حكم خود ذمّى را دارند.
مسأله 2279: اگر كافر ذمّى يا غير ذمّى، مسلمان شود، اسلام او قبول مى شود و در حكم بقيّه مسلمانان خواهد بود.
مسأله 2280: اسلام، يعنى: شهادت دادن به يگانگى خدا و پيامبرى حضرت محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) و التزام به احكام اسلام.
مسأله 2281: بدون هيچ اشكال و اختلافى، اسلام آوردن كفّار پذيرفته مى شود، بلكه يكى از ضروريّات مى باشد و در اين مورد فرقى بين اقسام كفر و يا اقسام اسلام نيست، امّا در فرقه هاى اسلامى كه به كفر محكوم هستند، انتقال از كفر به يكى از اين فرقه ها، انتقال از كفر به كفر است و احكام كفر جديد بر آن پياده مى گردد، مثلا اگر يك مسيحى، مسلمان ناصبى شد، جزيه از او ساقط و احكام ناصبيان را دارد.
مسأله 2282: عنوان اسلام بر كسى كه مذهب خود را تغيير دهد جارى و پابرجاست، مثلا اگر كسى از تسنّن به تشيّع و برعكس، يا از حنفى به مالكى و برعكس، و يا از اثنى عشرى به شش امامى و برعكس منتقل شود، حكم اسلام بر او باقى خواهد ماند.
مسأله 2283: كسى كه از اسلام به كفر بگرود، احكام مرتدّ فطرى يا ملّى بر او جارى مى شود و مرتدّ فطرى نيز توبه اش مقبول است على الاصح.
مسأله 2284: كافرى كه دينش را تغيير دهد، چنانچه از يكى از اقسام اهل كتاب به يكى ديگر از آنها بگرود، يا از غير اهل كتاب به دين اهل كتاب درآيد، پذيرفته خواهد شد، امّا عكس آن قبول نمى شود، مثلا اگر يك مسيحى مشرك گرديد، پذيرفته نخواهد شد، مگر از موارد قانون الزام باشد.
احكام غنيمت
مسأله 2285: اموالى كه مسلمانان در جنگ به دست مى آورند به آن غنيمت گفته مى شود و هنگامى كه غنيمت به دست مى آيد، اوّل بايد مقدارى كه امام معصوم(عليه السلام) صلاح مى داند به مصرف معيّنى برسد، جدا نموده و آنچه مخصوص به امام معصوم(عليه السلام) است كنار بگذارند، سپس بقيّه را به پنج قسمت، تقسيم نمايند: خمس آن را، همان گونه كه در « احكام خمس » گذشت مصرف نموده و چهار قسمت ديگر را به نحوى كه بيان مى شود بين مسلمانان تقسيم نمايند.
مسأله 2286: غنيمتى كه مسلمانان در جنگ به دست مى آورند، چنانچه قابل نقل باشد بايد بين كسانى كه جنگ كرده اند به اين صورت تقسيم شود: به اشخاص پياده يك سهم، به سواره دو سهم و به كسى كه مركبهاى متعدّد دارد سه سهم داده شود.
مسأله 2287: زمينى كه مسلمانان به دست مى آورند پنج قسم است، اوّل: زمينهايى كه با جنگ به دست مى آمده و در وقتى كه آن را به تصرّف در آورده اند، آباد بوده كه در اين صورت ملك مسلمانان مى شود. دوّم: زمينهايى كه با جنگ به دست آمده، ولى در وقتى كه آن را به تصرّف در آورده اند آباد نبوده كه در اين صورت ملك امام معصوم(عليه السلام) مى باشد. سوّم: زمينهايى كه صاحبانش با مسلمانان صلح كرده اند تا زمينها ملك خودشان باشد، در اين صورت ملك خود آنهاست. چهارم: زمينهايى كه صاحبانش با مسلمانان صلح كرده اند كه زمينها به تصرّف مسلمانان درآيد، در اين صورت ملك مسلمانان خواهد بود. پنجم: زمينهايى كه صاحبان آن اسلام آورده اند، در اين صورت بر ملك خود آنها باقى خواهد ماند.
مسأله 2288: زمينى كه با جنگ يا صلح به دست مسلمانان درآيد، قابل فروش، بخشش و وقف نيست، بلكه امام معصوم(عليه السلام) يا نايب او، آن را اجاره داده، مال الاجاره را در مصالح مسلمين مصرف مى كند.
مسأله 2289: امام معصوم(عليه السلام) يا نايب او مى تواند با اعراب بيابان نشين در صورت صلاح، قراردادى ببندد، مبنى بر اينكه از جاى خود هجرت نكنند و جهادى بر آنان نباشد و اگر از آنان براى جهاد، استمداد و كمكى خواسته شد، در مقابل، مزدى دريافت كنند. و سزاوار است دفترى براى ثبت نام مرزبانان و عشاير بازگردد كه در آن حقوق و مزاياى اين افراد نوشته شود و براى هر عشيره اى ناظر و معرفى بگمارند و علامتى مخصوص براى آنان گذاشته و پرچمهاى معيّنى براى هر كدام از آنان قرار دهند.
مسأله 2290: اگر كفّار، اموال مسلمانان و افراد آزاد آنان را تصاحب كردند، مسلمانان اسير شده، بر آزادى خود باقى مى مانند. و اگر مسلمانان توانستند آنان را برگردانند، به آزادى خود باز مى گردند. و اگر مسلمانى آنان را از كفّار، به عنوان برده خريد، خريدار، مالك آنان نخواهد شد، چه بداند يا نداند. و به طور كلى هيچ گونه ملكيتى درباره افراد آزاد تحقّق پذير نيست، چه با خريدن و چه با صلح و غير آن. همچنين ارث از كافر و ديگر انواع ملكيّت، مانند رهن و غيره بر چنين افرادى واقع نخواهد شد.
مسأله 2291: مالك مسلمان، گرچه بيّنه اى در دست نداشته باشد، مى تواند به هر راه ممكن، اموال خود را از غنيمت كننده، باز گيرد.
مسأله 2292: اگر كسى اموال دزيده شده مسلمانى را از كافرى، با خريدن، هديه و يا به وسيله ديگرى تحت قدرت خود درآورد، مالك واقعى مى تواند اموال خود را باز گيرد. و اگر شخصى كه اموال به دستش رسيده جريان را بفهمد، واجب است آنها را به مالك واقعيش برگرداند.
مسأله 2293: اگر مسئول تقسيم غنايم جنگى، پيش از قسمت بفهمد كه غنايم به دست آمده مال مسلمانى است، جايز نيست آنها را قسمت كند و بر او واجب است آنها را به صاحب مسلمانش برگرداند.
مسأله 2294: اگر مشركى اسلام آورد و اموال مسلمانى را در اختيار داشته باشد كه از راه نامشروع به دست آورده و يا آنها را به طور معمول خريده است، ولى فروشنده، آنها را از مسلمانى غصب كرده باشد، بنابر احتياط، آنها را به صاحبش برگرداند.
مسأله 2295: اگر مسلمانان چيزى را به غنيمت بگيرند كه آثار اسلام بر آن باشد، اشكالى ندارد و آنها را مانند ديگر غنايم تقسيم مى كنند، ولى اگر دانستند كه اين غنايم از مسلمانى دزيده شده است امّا او را نمى شناختند، اين اموال در حكم « مجهول المالك » مى باشد.
مسأله 2296: نوشته هايى كه بر روى اموال غنيمت شده يافت مى شود وبه اسم مسلمان يا معاهدى باشد، ارزش قانونى ندارد، مگر دليلى وجود داشته باشد.
مسأله 2297: برده غنيمت شده، اگر ادّعا كند متعلّق به مسلمان يا معاهدى است، قبول نخواهد شد، گرچه مسلمانى نيز او را تصديق كند، مگر دليلى در كار باشد.
مسأله 2298: اگر مال غنيمت شده در دست مسلمانى به صورت اجاره يا رهن باشد، در حكم ملك است.
مسأله 2299: اگر برده يك مسلمان به سراى كفر فرار كند و آنها او را بگيرند، او را مالك نخواهند شد، بلكه در ملك مالك اصلى باقى مى ماند و اگر برده كافر، از سراى كفر به سراى اسلام فرار كند و او را بگيرند، اگر با آن كفّار معاهده دارند طبق معاهده و قرارداد عمل مى شود، در غير اين صورت طبق صلاح ديد حاكم شرع با او رفتار مى شود.
نویسنده : اميرعباس
برچسبها: احكام جهاد, جهاد, انواع جهاد, توضيح جهاد,
احكام حج
مسأله 2190: « حَجّة الاسلام » بر هر مسلمانى، در تمام عمر، يك مرتبه واجب مى شود. و نبايد آن را از سالى كه مستطيع شده، تأخير بيندازد. تفصيل كامل احكام و اعمال حج را در « رساله مناسك حج » بيان نموده ايم و اينجا به طور مختصر بيان مى شود.
مسأله 2191: حَجّة الاسلام با چهار شرط، بر انسان واجب مى شود: 1 - بالغ باشد، پس بر بچّه واجب نيست، ولى اگر ولىّ او اجازه دهد مستحب است. 2 - عاقل باشد، پس بر ديوانه واجب نيست. 3 - آزاد باشد، پس بر برده واجب نيست و اگر صاحبش اجازه بدهد مستحب است. 4 - مستطيع باشد و مستطيع بودن به چند چيز است، اوّل: توشه راه و مركب سوارى يا پولى كه بتواند آنها را تهيّه كند داشته باشد. دوم: توانايى بدنى داشته باشد كه بتواند حج برود و اعمال آن را بجا آورد. سوم: در راه مانعى از رفتن نباشد. چهارم: به اندازه بجا آوردن اعمال حج، وقت داشته باشد.
مسأله 2192: كسى كه از جهت مال مستطيع نيست، مستحب است حج بجا آورد ولى « حَجّة الاسلام » حساب نمى شود.
مسأله 2193: كسى كه شرايط وجوب حج را نداشته باشد و با اين حال حج بجا آورد، چنانچه بعداً شرايط وجوب در او جمع شود، بايد دوباره حج نمايد و حج اوّلى كفايت از « حَجّة الاسلام » نمى كند.
مسأله 2194: « حج بذلى » يعنى كسى، توشه راه و مركب سوارى نداشته باشد و ديگرى به او بگويد: « من خرج تو و عيال تو را، هنگام سفر حج مى دهم » در اين صورت، حج بر او واجب است. و اگر حج نكند، وجوب آن بر او استقرار پيدا مى كند و بايد به هر نحوى كه شده، اگرچه با زحمت باشد و يا قرض كند، حج را بجا آورد.
مسأله 2195: كسى كه سالهاى پيش مستطيع بوده و حج نرفته، بايد به هر صورتى كه شود، حج نمايد هر چند از استطاعت افتاده باشد.
مسأله 2196: كسى كه مستطيع نيست، مى تواند براى ديگرى اجير شود، ولى اگر بعد مالى پيدا كند، بايد براى خود حج نمايد.
مسأله 2197: لازم نيست انسان براى حج، خانه، مركب، اثاثيه و مانند آن را بفروشد تا مستطيع شود و به حج رود.
مسأله 2198: اگر حج براى او ضرر داشته باشد، واجب نمى شود و اگر حج او، متوقّف بر ترك واجب، يا فعل حرامى شود، بايد آنچه در نظر شارع، بااهميّت تر است مقدّم بدارد.
مسأله 2199: اگر به اندازه حج، مال دارد ولى بر اثر پيرى يا بيمارى نمى تواند حج كند، بايد در حيات خود، اجير بگيرد.
مسأله 2200: اگر شخص مستطيعى كه حج بر او مستقر شده، پيش از انجام حج فوت كند، بايد اُجرت حج را از اصل مال او خارج كنند و براى او نايب بگيرند.
مسأله 2201: در « حَجّة الاسلام » اجازه پدر و مادر، نسبت به فرزند و اجازه شوهر نسبت به زن، شرط نيست.
مسأله 2202: اگر براى ميّت، از ميقات كه معناى آن خواهد آمد، حج بدهند كافى است و لازم نيست از شهر او نايب بگيرند. و همچنين است نسبت به زنده اى كه نمى تواند حج برود.
مسأله 2203: اگر وصيّت كند براى او حج بفرستند، چنانچه مصرف حج از ثلث مال او بيشتر نباشد، يا ورثه اجازه دهند، بايد از طرف او حج بفرستند، البته در موردى كه حج بر او مستقر نباشد وگرنه لازم است از طرف او حج بفرستند اگرچه مصرف حج از ثلث مال او هم بيشتر باشد.
مسأله 2204: اگر كسى نذر يا عهد كند حج برود، هرچند قبلا رفته باشد، باز هم بايد به جهت نذر و عهد حج نمايد.
مسأله 2205: اگر كسى پيش از آنكه مستطيع شود، نذر كند در روز عرفه، در كربلاى معلّى باشد و بعد مستطيع شود نذر او بى اثر مى باشد و بايد حج كند.
مسأله 2206: اگر مرد، نايب زن شود، يا زن از طرف مرد، حج كند مانعى ندارد و در احكامى كه مرد و زن مختلفند نايب به وظيفه خودش عمل كند.
مسأله 2207: جايز است انسان در حج مستحب، قصد نيابت از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) يا امام معصوم(عليه السلام) يا كسى كه زنده و يا مرده است را بنمايد و براى خودش نيز، ثواب حج كامل دارد.
مسأله 2208: مستحب است انسان هر سال، حج نمايد و ثواب آن بيش از صدقه دادن به مقدار حج مى باشد.
مسأله 2209: كسى كه وظيفه او حج تمتّع است اگر مى تواند حج تنها بجا آورد، بدون عمره، يا عمره تنها انجام دهد بدون حج، بنابر احتياط واجب آنچه را كه مى تواند بجا آورد، بر او واجب مى باشد.
مسأله 2210: اگر زن قبل از احرام، حيض ببيند، در همان حال، احرام ببندد، پس اگر قبل از ايستادن در عرفات، پاك شود بايد اعمال عمره را، بجا آورد و سپس اعمال حج را انجام دهد ولى اگر تا وقت وقوف در عرفات پاك نشود، بايد به « حج افراد » عدول كند و با همان حال به عرفات رفته، اعمال « حج افراد » را انجام داده، بعداً « عمره مفرده » بجا آورد و همچنين است اگر بعد از احرام و قبل از طواف، حيض يا نفاس ببيند.
مسأله 2211: هرگاه بين شيعه و سنّى در ماه اختلاف شود، چنانچه نمى تواند اعمال را طبق دستور شيعه انجام دهد، اگر طبق دستور سنّى ها عمل كند، مانعى ندارد و حجّش صحيح است.
اقسام حج
مسأله 2212: حج بر سه قسم است: 1 - حج تمتّع 2 - حجّ قِران 3 - حج اِفراد.
مسأله 2213: « حج تمتّع » وظيفه كسانى است كه وطنشان شانزده فرسخ شرعى يا بيشتر، از مكّه مكرّمه دور باشد. و « حجّ قِران » و « اِفراد » وظيفه كسانى است كه در مكّه مكرّمه هستند و يا كمتر از شانزده فرسخ شرعى از آن دور مى باشند.
مسأله 2214: شخصى كه حج تمتّع بجا مى آورد، عمره خود را پيش از حج و شخصى كه حجّ قِران يا اِفراد بجا مى آورد عمره خود را بعد از حج انجام مى دهد. و در حجّ قِران هنگام احرام، قربانى را همراه خود مى برد.
مسأله 2215: حجّ تمتّع از دو عبادت تشكيل شده است: 1 - عمره تمتّع. 2 - حجّ تمتّع.
عمره تمتّع
مسأله 2216: عمره تمتّع پنج عمل دارد: 1 - احرام. 2 - طواف دور خانه خدا. 3 - دو ركعت نماز طواف، نزد مقام حضرت ابراهيم(عليه السلام) يا پشت آن. 4 - سعى بين صفا و مروه. 5 - تقصير، يعنى چيدن مقدارى از موى سر، يا ريش ويا ناخن.
حجّ تمتّع
مسأله 2217: حجّ تمتّع، سيزده عمل است: 1 - احرام. 2 - وقوف در عرفات. 3 - وقوف در مشعر. 4 - رمى جَمَره عَقبه، با سنگريزه در منى. 5 - ذبح قربانى در منى. 6 - سر تراشيدن، يا تقصير در منى. 7 - طواف زيارت. 8 - دو ركعت نماز طواف. 9 - سعى بين صفا و مروه. 10 - طواف نساء. 11 - دو ركعت نماز طواف نساء. 12 - ماندن شبهاى يازدهم و دوازدهم در منى. و گاهى بايد شب سيزدهم را نيز بماند. 13 - رمى سه جَمَره، در روزهاى يازدهم و دوازدهم و همچنين سيزدهم اگر شب سيزدهم در آنجا بماند.
1 - اِحرام
مسأله 2218: اوّلين عمل از عمره تمتّع، احرام مى باشد و وقت آن، ماههاى حج است كه عبارتند از: شوال، ذى القعده و ذى الحجّه.
ميقات
مسأله 2219: محل احرام كه « ميقات » نام دارد، به اين شرح است: 1 - مسجد شجَره، كه ميقات اهل مدينه مى باشد. 2 - وادى عقيق: ميقات كسانى است كه از راه عراق، به حج مى روند. 3 - قرن المنازل: ميقات كسانى است كه از طائف عبور كنند. 4 - يَلَمْلَم: ميقات كسانى است كه از يمن عبور مى كنند. محرّمات احرام
5 - جُحفِه: ميقات كسانى است كه از مصر، يا شام به حج مى روند.
مسأله 2220: هر كس از ميقاتى عبور كند، بايد از آن ميقات احرام ببندد.
واجبات احرام
مسأله 2221: واجبات احرام سه چيز است: 1 - نيّت، يعنى قصد كند: « احرام مى بندم براى عمره تمتّع قُرْبَةً إلَى اللّهِ تَعالى » و معناى احرام: التزام به ترك امور مخصوصى است كه ذكر خواهد شد. 2 - گفتن تلبيات اربع كه چنين است: « لَبَّيْكَ، اللّهُمَّ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ لا شَريكَ لَكَ لَبَّيْكَ، إنَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَةَ لَكَ وَ الْمُلْكَ، لا شَريكَ لَكَ ». 3 - پوشيدن دو لباس احرام، يكى را مانند لنگ به خود مى بندد و ديگرى را بر دوش مى اندازد. و پوشيدن اين دو لباس بايد قبل از نيّت و تلبيه باشد و بايد لباس احرام پاك بوده، از حرير و پوست حيوان حرام گوشت نباشد و نيز به اندازه اى نازك نباشد كه بدن انسان، از زير آن نمايان شود.
مُحرّمات اِحرام
مسأله 2222: شخص مُحرِم، بايد بيست و چهار چيز را ترك نمايد: 1 - شكار حيوان صحرايى، كمك كردن بر صيد آن و خوردن و كشتن آن، مگر حيوانات درنده كه دفع ضرر آنها جايز است. 2 - آميزش با زنان، خواه جِماع باشد، يا بوسيدن، يا نگاه كردن و يا دست زدن با شهوت. 3 - عقد ازدواج، خواه براى خودش باشد يا براى ديگرى و همچنين است شاهد عقد شدن و اداى شهادت. 4 - استمناء، خواه با دست باشد، يا با غير آن. 5 - استعمال بوى خوش، مانند مشك، زعفران و عود، خواه خوردن باشد، يا ماليدن، يا بو كردن و مانند آن. و همچنين حرام است شخص محرم، هنگامى كه بوى بد مى شنود، بينى خود را بگيرد. 6 - پوشيدن لباسهاى دوخته براى مردان، ولى هميان يا چيز ديگرى كه پول را در آن نگهدارى مى كنند و همچنين فتق بند، مانعى ندارد. 7 - سرمه كشيدن. 8 - نگاه كردن در آينه. 9 - براى مردها پوشيدن چكمه، جوراب و مانند آن، از چيزهايى كه پشت پا را بپوشاند و چنانچه اضطراراً آن را بپوشد، بايد وسط آن را بشكافد. 10 - فسوق، يعنى دروغ گفتن، فحش دادن و مفاخره كردن. 11 - جدال كردن، يعنى « لا وَ اللّه » يا « بَلى وَ اللّه » بگويد. و بنابر احتياط واجب از هر قسمى اجتناب كند. 12 - كشتن، يا انداختن جانورانى كه بر بدن انسان زندگى مى كنند مانند شپش، كك و مانند آن و همچنين نبايد آنها را از روى بدن انداخت. 13 - انگشتر به دست نمودن، اگر به قصد زينت باشد. 14 - زينت كردن، هر گونه زينتى، هر چند مانند حنا باشد. 15 - پوشانيدن تمام سر، يا قسمتى از آن و يا گوش، براى مردها، حتّى اگر با حنا و يا فرو بردن سر در آب باشد. 16 - پوشانيدن زنها روى خود، خواه با نقاب باشد يا غير آن، ولى جايز است چيزى را از سر آويزان كنند، كه تا بينى يا چانه را بپوشاند و بنابر احتياط به صورت نچسبد. 17 - روغن ماليدن بدن. 18 - كندن مو، خواه از سر باشد، يا از غير آن، اگرچه فقط يك مو باشد ولى اگر در حال وضو بيفتد، اشكال ندارد. 19 - به خون انداختن بدن، حتّى با مسواك، در صورتى كه بداند اگر مسواك كند دندانهايش خون مى آيد. كفاره محرّمات احرام
20 - كندن دندان، هر چند خون نيايد. 21 - گرفتن ناخن. 22 - رفتن زير سايه، در حال حركت براى مردها، ولى اگر در منزل زير سايه باشد، مانعى ندارد. 23 - بريدن درخت و گياه حرم. 24 - اسلحه پوشيدن، مانند هفت تير و شمشير.
كفّاره مُحرّماتِ اِحرام
مسأله 2223: محرّماتِ اِحرام كه در مسأله قبل بيان شد، سه قسم است: اوّل: آنچه فقط حرام است. دوم: آنچه حرام و ارتكاب آن موجب كفّاره است. سوم: آنچه موجب بطلان حج نيز مى باشد. و به طور اختصار به بعضى كفّاره ها اشاره مى نماييم.
مسأله 2224: كفّاره هاى محرّمات احرام عبارتند از: 1 - كفّاره صيد و تفصيل آن را در « رساله مناسك حج » بيان نموده ايم. 2 - كفّاره جماع، يك شتر يا گاو يا گوسفند است، به تفصيلى كه در « رساله مناسك حج » بيان شده كه در بعضى موارد سبب بطلان حج مى شود. 3 - كفّاره عقد نكاح، اگر شوهر دخول كند، يك شتر بر عقدكننده است. 4 - كفّاره استمناء، مانند كفاره جماع است و در بعضى موارد موجب بطلان حج مى شود. 5 - كفّاره استعمال بوى خوش، در بعضى موارد يك گوسفند است. 6 - كفّاره پوشيدن لباس دوخته، يك گوسفند است. 7 - كفّاره سرمه كشيدن، بنابر احتياط مستحب يك گوسفند است. 8 - كفّاره نگاه كردن در آينه، بنابر احتياط يك گوسفند است. 9 - كفّاره پوشيدن چكمه و جوراب براى مردها، بنابر احتياط يك گوسفند است. 10 - كفّاره فسوق، استغفار است. 11 - كفّاره جدال كردن، يك شتر، يا گاو يا گوسفند است به تفصيلى كه در « رساله مناسك حج » بيان شده است. 12 - كفّاره كشتن شپش و مانند آن، بنابر احتياط دادن يك مشت طعام به فقير است. 13 - كفّاره انگشتر به دست نمودن، بنابر احتياط مستحب يك گوسفند است. 14 - كفّاره زينت كردن، بنابر احتياط يك گوسفند است. 15 - كفّاره پوشاندن سر براى مردها، يك گوسفند است. 16 - كفّاره پوشاندن روى براى زنها، يك گوسفند است. 17 - كفّاره روغن ماليدن، بنابر احتياط مستحب يك گوسفند است. 18 - كفّاره كندن مو، يك گوسفند، يا سه روز روزه و يا اطعام شش مسكين است كه به هريك دو مد طعام ( 5/1 كيلو ) داده شود. 19 - كفّاره خون انداختن بدن، يك گوسفند است. 20 - كفّاره دندان كشيدن بنابر احتياط يك گوسفند است. 21 - كفّاره گرفتن ناخن، دو گوسفند، يا يك گوسفند يا يك مدّ طعام است به تفصيلى كه در « رساله مناسك حج » بيان شده است. 22 - كفّاره رفتن زير سايه براى مردها، يك گوسفند است. 23 - كفّاره كندن درخت در محدوده حرم، يك گاو، يا يك گوسفند يا قيمت آن درخت است به تفصيلى كه در « رساله مناسك حج » بيان شده است. 24 - كفّاره پوشيدن سلاح بنابر احتياط مستحب، يك گوسفند است.
2 - طواف
مسأله 2225: پس از بستن احرام عمره، بايد به مكّه مكرّمه آمده و دومين عمل عمره را كه طواف دور خانه كعبه است، بجا آورد.
مسأله 2226: كيفيّت طواف: خانه كعبه را طرف چپ خود قرار داده و هفت مرتبه دور آن گردش مى كند، از حجرالاسود ابتدا نموده و به آن خاتمه مى دهد.
مسأله 2227: در طواف هشت چيز معتبر است: 1 - نيّت، يعنى قصد كند: « طواف مى كنم براى عمره تمتّع به جهت تقرّب به درگاه خداى متعال ». 2 - پاك بودن از حَدَث اكبر ( مانند جنابت، حيض و نفاس ) و حدث اصغر ( يعنى با وضو باشد ). 3 - پاك بودن لباس و بدن از نجاست. 4 - مرد، ختنه كرده باشد. 5 - ستر عورت. و واجب است همه شرايط لباس نمازگزار را در حال طواف رعايت كند. 6 - بنابر احتياط و نبودن مشقّت، طواف بين خانه كعبه و مقام حضرت ابراهيم(عليه السلام) باشد. 7 - حِجر اسماعيل(عليه السلام) را داخل طواف كند. 8 - تمام بدنش، از خانه كعبه بيرون باشد، حتّى دست او بنابر احتياط مستحب از سكوى اطراف كعبه كه « شاذِرْوان » ناميده مى شود خارج باشد.
3 - نماز طواف
مسأله 2228: عمل سوم عمره، بجا آوردن دو ركعت نماز طواف در نزد يا پشت مقام حضرت ابراهيم(عليه السلام) است.
مسأله 2229: نماز طواف، مانند نماز صبح بوده و نيّت آن چنين است: « دو ركعت نماز طواف عمره بجا مى آورم به جهت تقرّب به درگاه خداى متعال ».
4 - سعى
مسأله 2230: عمل چهارم عمره، سعى بين صفا و مروه است كه بايد هفت مرتبه، مسافت بين صفا و مروه را طى كند، ابتداى سعى از صفا و پايان آن در مروه است.
مسأله 2231: رفتن از صفا به مروه يك « شوط » و برگشتن از آن به صفا يك « شوط » ديگر حساب مى شود.
مسأله 2232: در سعى چنين نيّت مى كند: « سعى مى كنم بين صفا و مروه، براى عمره تمتّع به جهت تقرّب به درگاه خداى متعال ».
5 - تقصير
مسأله 2233: پس از اتمام سعى، بايد عمل پنجم عمره را كه « تقصير » است، بجا آورد.
مسأله 2234: تقصير، يعنى مقدارى از موى سر، يا صورت و يا ناخن را بگيرد و چنين نيّت كند: « تقصير عمره تمتّع بجا مى آورم براى اطاعت خداوند ».
مسأله 2235: پس از تقصير آنچه به جهت احرام بر او حرام شده بود، حلال مى شود، مگر دو چيز كه حرمت آنها به جهت حرم است، نه اِحرام: 1 - صيد. 2 - كندن درخت يا بوته اى كه در محدوده حرم روييده است.
1 - احرام حج
مسأله 2236: چنانچه گفته شد: حج سيزده عمل دارد، اوّل: احرام است و انسان بعد از آنكه عمره تمتّع را تمام كرد، بايد به همان كيفيّتى كه در عمره گفته شد، براى حج احرام ببندد، با اين فرق كه احرام عمره، از ميقات بود و احرام حج از شهر مكّه مكرّمه است و مستحب است كه از « مسجدالحرام » احرام ببندد. و براى احرام چنين نيّت كند: « محرم مى شوم به احرام حج تمتّع، براى تقرّب به درگاه خداى متعال ».
مسأله 2237: وقت احرام حج، بعد از پايان عمره تمتّع تا هنگام وقوف به عرفات است.
2 - وقوف به عرفات
مسأله 2238: دوم: وقوف به عرفات، يعنى از ظهر روز عرفه ( روز نهم ) تا غروب آفتاب در صحراى عرفات باشد.
اعمال منى: رمى، ذبح، حلق
مسأله 2239: در اين عمل چنين نيّت مى كند: « وقوف مى كنم در عرفات براى حج تمتّع قُربةً الى اللّه تعالى ».
3 - وقوف به مشعر
مسأله 2240: بعد از غروب آفتاب شب عيد، بايد از عرفات به صحراى مشعر برود و در آنجا تا طلوع فجر روز عيد كه روز دهم است، بماند و سپس از طلوع فجر روز عيد تا طلوع آفتاب را به نيّت وقوف بماند.
مسأله 2241: هنگامى كه طلوع فجر ( اذان صبح ) نزديك مى شود چنين نيّت مى كند: « وقوف مى كنم در صحراى مشعر از طلوع فجر تا طلوع آفتاب، قربةً الى اللّه تعالى ».
4 - 6 اعمال منى: رَمى، ذِبح، حلق
مسأله 2242: هنگامى كه آفتاب روز عيد، طلوع مى كند، حجّاج به منى رفته و در آنجا سه كار بايد انجام دهند: 1 - رَمى جمره عَقبه، يعنى استوانه بزرگ، به هفت سنگ ريزه، پشت سرهم و در آن چنين نيّت مى كند: « رَمى مى كنم جمره عقبه را به جهت اطاعت امر خداى متعال ». 2 - سپس شتر، يا گاو يا گوسفندى را قربانى كرده و در آن نيّت مى كند: « قربانى مى كنم براى اطاعت خداى متعال ». و قربانى بايد تام الاجزاء و سالم باشد و احوط آن است كه سن مخصوصى داشته باشد كه « در رساله مناسك حج » بيان نموده ايم. و بنابر احتياط مستحب، انسان ثلث قربانى را براى خود بردارد، ثلث آن را هديه و ثلث ديگرش را صدقه بدهد. 3 - تراشيدن تمام سر يا گرفتن ناخن، يا مقدارى از موى سر و يا صورت. و در آن چنين نيّت مى كند: « حلق يا تقصير مى كنم، براى حجّ تمتّع به جهت اطاعت خداى متعال » و چنانچه حج اوّل او باشد، بنابر احتياط مستحب بايد حلق كند يعنى سر خود را بتراشد.
7 - 11 اعمال مكّه مكرّمه
مسأله 2243: پس از انجام اعمال منى، انسان مى تواند همان روز عيد « دهم ذى الحجّه » به شهر مكّه مكرّمه برود تا در آنجا پنج عمل بجا آورد: 1 - طواف زيارت، كه نيّت آن چنين است: « طواف زيارت مى كنم به جهت اطاعت خداى متعال ». 2 - دو ركعت نماز طواف نزد مقام حضرت ابراهيم(عليه السلام) يا پشت آن و چنين نيّت مى كند: « دو ركعت نماز طواف زيارت، بجا مى آورم به جهت تقرّب به درگاه خداى متعال ». 3 - سعى بين صفا و مروه، به همان نحوى كه بيان شد و نيّت آن چنين است: « سعى مى كنم بين صفا و مروه براى حج تمتّع قربةً الى اللّه تعالى ». 4 - طواف نساء، كه مانند طواف حج است و چنين نيّت مى كند: « طواف نساء بجا مى آورم، به جهت تقرّب به خداى متعال ». 5 - دو ركعت نماز طواف نساء و در آن چنين نيّت مى كند: « دو ركعت نماز طواف نساء بجا مى آورم، قربةً الى اللّه تعالى ».
مسأله 2244: انسان مى تواند روز دهم در منى بماند و روز يازدهم يا دوازدهم به شهر مكّه مكرّمه برود و اعمال آن را بجا آورد.
مسأله 2245: بعد از آنكه انسان اعمال پنج گانه مكّه را بجا آورد، تمام چيزهايى كه به جهت احرام، بر او حرام شده بود، حتّى معاشرت با زنان و استعمال عطر حلال مى شود، مگر دو چيز: 1 - شكار كردن. 2 - كندن درخت يا بوته حرم. و حرمت اين دو چيز به جهت حرم است نه اِحرام.
12 - ماندن در منى
مسأله 2246: شب يازدهم و دوازدهم، بايد حُجّاج در منى بمانند و اگر انسان در حال احرام، معاشرت با زن يا صيد كرده باشد، بايد شب سيزدهم را نيز در منى بماند. و چنين نيّت مى كند: « بيتوته مى كنم در منى، به جهت تقرّب به درگاه پروردگار ».
مسأله 2247: اگر انسان در حال احرام، معاشرت با زن و يا صيد نكرده باشد، مى تواند بعد از ظهر روز دوازدهم، از منى خارج شود و چنانچه تا غروب آفتاب، در آنجا باشد، بايد آن شب را نيز در منى بماند.
مسأله 2248: اگر انسان در منى نماند، بايد براى هر روز، يك گوسفند كفّاره بدهد و چنانچه عمداً در آنجا نمانده باشد، معصيت كرده ولى حج او صحيح است.
13 - رمى جمرات
مسأله 2249: حجّاج، در روزهايى كه شب آن، در منى بيتوته كرده اند، يعنى روز يازدهم و دوازدهم و گاهى سيزدهم، بايد جمرات سه گانه را رمى بكنند. به اين ترتيب: استوانه اوّل را هفت سنگ ريزه بزنند، سپس استوانه دوم را هفت سنگ ريزه و بعد استوانه عقبه را هفت سنگ ريزه بزنند و با پايان گرفتن اين اعمال، حج تمام مى شود.
نویسنده : اميرعباس
برچسبها: حج, احكام حج, انواع حج, حكم حج, متاسك,
احكام زكات
مسأله 2007: زكات فقط در نه چيز واجب است: اوّل: گندم. دوم: جو. سوم: خرما. چهارم: كشمش. پنجم: طلا. ششم: نقره. هفتم: شتر. هشتم: گاو. نهم: گوسفند. و اگر كسى يكى از اين نه چيز را مالك باشد، با شرايطى كه بعداً گفته مى شود، بايد مقدار معيّنى، به عنوان زكات بپردازد.
مسأله 2008: « سُلْت » كه دانه اى است به نرمى گندم و خاصيت جو دارد و « عَلَس » كه مانند گندم است و خوراك مردم « صنعا » مى باشد، بنابر احتياط مستحب زكات آن دو داده شود.
شرايط واجب شدن زكات
مسأله 2009: زكات در صورتى واجب مى شود كه مال به مقدار نصاب كه بعداً گفته مى شود، برسد و مالك آن، بالغ، عاقل و آزاد باشد و بتواند در آن مال تصرّف كند.
مسأله 2010: اگر انسان يازده ماه، مالك گاو، گوسفند، شتر، طلا و نقره باشد، اوّل ماه دوازدهم بنابر احتياط بايد زكات آن را بدهد ولى اوّل سال بعد را بايد بعد از تمام شدن ماه دوازدهم، حساب كند.
مسأله 2011: اگر مالك گاو، گوسفند، شتر، طلا و نقره در بين سال بالغ شود بنابر احتياط مستحب زكات را بدهد، مثلا اگر بچّه اى در اوّل محرّم، مالك چهل گوسفند شود و بعد از گذشتن دو ماه بالغ گردد، يازده ماه كه از اوّل محرّم بگذرد، اگر شرايط ديگر را نيز دارا باشد، بنابر احتياط مستحب زكات بدهد.
مسأله 2012: زكات گندم و جو، وقتى واجب مى شود كه به آنها گندم و جو گفته شود. و زكات كشمش بنابر احتياط، وقتى واجب مى شود كه غوره است. و موقعى كه رنگ خرما زرد يا سرخ شد، بنابر احتياط زكات آن واجب مى شود ولى وقت دادن زكات، در گندم و جو، موقع خرمن و جدا كردن كاه آن و در خرما و كشمش هنگامى است كه خشك شده باشد.
مسأله 2013: اگر موقع واجب شدن زكات گندم، جو، كشمش و خرما كه در مسأله پيش گفته شد، صاحب آن بالغ باشد، بايد زكات بدهد.
مسأله 2014: اگر صاحب گاو، گوسفند، شتر، طلا و نقره در تمام سال ديوانه باشد، زكات بر او واجب نيست ولى اگر در مقدارى از سال، ديوانه باشد و در آخر سال عاقل گردد، بنابر احتياط مستحب زكات را بدهد.
مسأله 2015: اگر صاحب گاو، گوسفند، شتر، طلا و نقره، مقدارى از سال، مست و بيهوش شود، زكات از او ساقط نمى شود و همچنين است اگر موقع واجب شدن زكات گندم، جو، خرما و كشمش مست يا بيهوش باشد.
مسأله 2016: مالى را كه از انسان غصب كرده اند و نمى تواند در آن تصرّف كند زكات ندارد. ولى اگر زراعتى را از او غصب كنند و موقعى كه زكات آن واجب مى شود، در دست غصب كننده باشد، هر وقت به صاحبش برگشت، بنابر احتياط زكات آن را بدهد.
مسأله 2017: اگر طلا و نقره يا چيزى ديگر كه زكات آن واجب است، قرض كند و يك سال نزد او بماند، بايد زكات آن را بدهد و بر كسى كه قرض داده چيزى واجب نيست.
زكات گندم، جو، خرما و كشمش
مسأله 2018: زكات گندم، جو، خرما و كشمش وقتى واجب مى شود كه به مقدار نصاب برسد، كه معادل « 207/847 كيلوگرم » مى باشد.
مسأله 2019: اگر پيش از دادن زكات، از انگور، خرما، جو و گندمى كه زكات آن واجب شده، خود و افراد تحت تكفّلش بخورند، يا مثلا به فقير بدهد، بايد زكات مقدارى كه مصرف كرده، بدهد.
مسأله 2020: اگر هنگامى كه زكات گندم، جو، خرما و انگور واجب شد، مالك آن بميرد، بايد مقدار زكات را از مال او بدهند، ولى اگر پيش از واجب شدن زكات بميرد، هريك از ورثه كه سهم او به اندازه نصاب است، بايد زكات سهم خود را بدهد.
مسأله 2021: كسى كه از طرف حاكم شرع، مأمور جمع آورى زكات است، موقع خرمن كه گندم و جو را از كاه جدا مى كنند و بعد از خشك شدن خرما و انگور، مى تواند زكات را مطالبه كند و اگر مالك ندهد و چيزى كه زكات آن واجب شده، از بين برود بايد عوض آن را بدهد.
مسأله 2022: اگر بعد از مالك شدن درخت خرما و انگور، يا زراعت گندم و جو، زكات آن واجب شود، مثلا خرما در ملك او زرد يا سرخ شود، بايد زكات آن را بدهد.
مسأله 2023: اگر بعد از آنكه زكات گندم، جو، خرما و انگور واجب شد، زراعت و درخت را بفروشد، بايد زكات آن را بدهد.
مسأله 2024: اگر انسان، گندم يا جو، يا خرما و يا انگور را بخرد و بداند فروشنده زكات آن را داده، يا شك كند كه داده يا نه، چيزى بر او واجب نيست و اگر بداند زكات آن را نداده، چنانچه حاكم شرع، معامله مقدار زكات را اجازه ندهد معامله آن مقدار باطل است و حاكم شرع، مى تواند مقدار زكات را از خريدار بگيرد و اگر معامله مقدار زكات را اجازه دهد، معامله صحيح است و خريدار بايد آن مقدار را، به حاكم شرع بدهد و در صورتى كه قيمت آن مقدار را به فروشنده داده باشد، مى تواند از او پس بگيرد.
مسأله 2025: اگر وزن گندم، جو، خرما و كشمش موقعى كه تَر است به « 207/847 كيلوگرم » برسد و بعد از خشك شدن كمتر از اين مقدار شود، زكات آن واجب نيست.
مسأله 2026: اگر گندم، جو و خرما را پيش از خشك شدن، مصرف كند چنانچه خشك آن، به اندازه نصاب باشد، بايد زكات آن را بدهد.
مسأله 2027: خرمايى كه تازه آن را مى خورند و اگر بماند، خيلى كم مى شود، چنانچه مقدارى باشد كه خشك آن به « 207/847 كيلوگرم » برسد، زكات آن واجب است و اگر بعد از خشك شدن، به آن خرما نگويند يا كمتر از مقدار مذكور مى شود زكات واجب نيست.
مسأله 2028: گندم، جو، خرما و كشمش كه زكات آن را داده است، اگر چند سال نيز نزد او بماند زكات ندارد.
مقدار زكات
مسأله 2029: اگر گندم، جو، خرما و انگور از آب باران يا نهر آبيارى شود، يا از رطوبت زمين استفاده كند، زكات آن يك دهم ( 10% ) است. و اگر با دلو و مانند آن آبيارى گردد، زكات آن يك بيستم ( 5% ) است. و اگر مقدارى از باران يا نهر و يا رطوبت زمين استفاده كند و به همان مقدار از آبيارى با دلو و مانند آن استفاده نمايد، زكات نصف آن، يك دهم و زكات نصف ديگر آن، يك بيستم مى باشد، يعنى ( 5/7% ) يا از چهل قسمت، سه قسمت آن را بايد بابت زكات بدهد.
مسأله 2030: اگر گندم، جو، خرما و انگور، هم از آب باران آبيارى شود و هم از آب دلو و مانند آن استفاده كند، چنانچه طورى باشد كه بگويند آبيارى با دلو و مانند آن غلبه داشته، زكات آن يك بيستم ( 5% ) است و اگر بگويند آبيارى با آب نهر و باران غلبه داشته، زكات آن يك دهم ( 10% ) است، بلكه اگر نگويند آب باران و نهر غلبه داشته، ولى آبيارى با آب باران و نهر بيشتر از آب دلو و مانند آن باشد، بنابر احتياط واجب، زكات آن يك دهم مى باشد.
مسأله 2031: اگر بعد از فحص شك كند آبيارى با آب باران و آب دلو، به يك اندازه بوده يا آب باران غلبه داشته، مى تواند از نصف آن، يك دهم و از نصف ديگر آن، يك بيستم بدهد. و نيز اگر بعد از فحص شك كند هر دو به يك اندازه بوده يا آبيارى با دلو غلبه داشته، مى تواند زكات تمام آن را يك بيستم بدهد.
مسأله 2032: اگر گندم، جو، خرما و انگور، با آب باران و نهر آبيارى شود و به آب دلو و مانند آن محتاج نباشد، ولى با آب دلو نيز آبيارى گردد و آب دلو به زياد شدن محصول كمك نكند، زكات آن يك دهم است و اگر با دلو و مانند آن آبيارى شود و به آب نهر و باران محتاج نباشد، ولى از آب نهر و باران نيز استفاده كند و به زياد شدن محصول كمك كند، زكات آن، يك بيستم است.
مسأله 2033: اگر زراعتى را با دلو و مانند آن آبيارى كنند و در زمين پهلوى آن، زراعتى كنند كه از رطوبت آن زمين، استفاده نمايد و محتاج به آبيارى نباشد، زكات زراعتى كه با دلو آبيارى شده، يك بيستم و زكات زراعت پهلوى آن، يك دهم مى باشد.
مسأله 2034: مخارجى كه براى گندم، جو، خرما و انگور كرده است، حتّى مقدارى كه از قيمت وسايل و لباس كه بر اثر زراعت كم شده، مى تواند از حاصل كسر كند و چنانچه باقيمانده آن به « 207/847 كيلوگرم » برسد، بايد زكات آن را بدهد.
مسأله 2035: تخمى را كه براى زراعت مصرف نموده، اگر از خودش باشد، به مقدار وزن آن، مى تواند از حاصل كسر كند و اگر خريده باشد، مى تواند قيمتى را كه براى خريد آن داده، جزو مخارج حساب نمايد.
مسأله 2036: اگر زمين و وسايل زراعت، يا يكى از اين دو، ملك خود او باشد، نبايد كرايه آن را جزو مخارج، حساب كند و نيز براى كارهايى كه خودش كرده يا ديگرى با اجرت انجام داده، چيزى از حاصل كسر نمى شود.
مسأله 2037: اگر درخت انگور يا خرما را بخرد، بنابر احتياط قيمت آن جزو مخارج نيست ولى اگر خرما يا انگور را پيش از چيدن بخرد، پولى كه براى آن داده، جزو مخارج حساب مى شود.
مسأله 2038: اگر زمينى بخرد و در آن، گندم يا جو بكارد، پولى كه براى خريد زمين داده، بنابر احتياط جزو مخارج حساب نمى شود، ولى اگر زراعت را بخرد، پولى كه براى خريد آن داده مى تواند جزو مخارج، حساب نمايد و از حاصل كم كند، امّا بايد قيمت كاهى را كه از آن به دست مى آيد، از پولى كه براى خريد زراعت داده كسر نمايد، مثلا اگر زراعتى را پانصد تومان بخرد و قيمت كاه آن، صد تومان باشد، فقط چهارصد تومان آن را مى تواند جزو مخارج حساب نمايد.
مسأله 2039: كسى كه بدون گاو و چيزهاى ديگرى كه براى زراعت لازم است، مى تواند زراعت كند، اگر آن را بخرد - و كلاّ يا بعضاً تلف شود - مى تواند پولى كه براى خريد آن داده، جزو مخارج حساب نمايد.
مسأله 2040: كسى كه بدون گاو يا چيزهاى ديگرى كه براى زراعت لازم است، نمى تواند زراعت كند، اگر آن را بخرد و بر اثر زراعت به كلى از بين برود، مى تواند قيمت آن را جزو مخارج حساب نمايد و اگر مقدارى از قيمت آن كم شود، مى تواند آن مقدار را جزو مخارج حساب كند، ولى اگر بعد از زراعت چيزى از قيمت كم نشود، بنابر احتياط نبايد چيزى از قيمت آن را جزو مخارج حساب نمايد.
مسأله 2041: اگر در يك زمين جو، گندم و چيزى مانند برنج و لوبيا كه زكات آن واجب نيست بكارد، مخارجى كه كرده، بايد بر هر دو، قسمت نمايد، مثلا اگر هردو به يك اندازه بوده، مى تواند نصف مخارج را از جنسى كه زكات دارد، كسر نمايد.
مسأله 2042: اگر براى شخم زدن يا كار ديگرى كه تا چند سال فايده دارد خرجى كند، مى تواند آن را جزو مخارج سال اوّل حساب نمايد.
مسأله 2043: اگر انسان، در چند شهر كه فصل آنها با يكديگر اختلاف دارد و زراعت و ميوه آنها، در يك وقت به دست نمى آيد گندم، يا جو، يا خرما و يا انگور داشته باشد و همه آنها محصول يكسال حساب شود، چنانچه چيزى كه اوّل مى رسد به اندازه نصاب يعنى « 207/847 كيلوگرم » باشد، بايد زكات آن را موقعى كه مى رسد بدهد و زكات بقيّه را هر وقت بدست مى آيد ادا نمايد و اگر آنچه اوّل مى رسد به اندازه نصاب نباشد، در صورتى كه يقين دارد، با آنچه بعد به دست مى آيد به اندازه نصاب مى شود، باز هم واجب است، زكات آنچه را كه رسيده، همان وقت و زكات بقيّه را موقعى كه مى رسد بدهد و اگر يقين ندارد كه همه آنها، به اندازه نصاب شود، بايد صبر كند تا بقيّه آن برسد، پس اگر روى هم به مقدار نصاب شود، زكات آن واجب است و اگر به مقدار نصاب نشود، زكات آن واجب نيست.
مسأله 2044: اگر درخت خرما يا انگور، در يك سال دو مرتبه ميوه دهد، چنانچه روى هم، به مقدار نصاب باشد، بنابر احتياط واجب زكات آن را بدهد.
مسأله 2045: اگر مقدارى خرما يا انگور تازه دارد كه خشك آن، به اندازه نصاب مى شود، چنانچه به قصد زكات مقدارى از تازه آن را به مستحق بدهد كه اگر خشك شود به اندازه زكاتى باشد كه بر او واجب است، اشكال ندارد.
مسأله 2046: اگر زكات خرماى خشك يا كشمش بر او واجب باشد، نمى تواند زكات آن را از خرماى تازه يا انگور بدهد و نيز اگر زكات خرماى تازه يا انگور، بر او واجب باشد، نمى تواند زكات آن را از خرماى خشك يا كشمش بدهد، امّا اگر يكى از اينها يا چيز ديگرى را به قصد قيمت زكات بدهد، مانعى ندارد.
مسأله 2047: كسى كه بدهكار است و مالى دارد كه زكات آن واجب شده، اگر بميرد، بايد اوّل تمام زكات را از مالى كه زكات آن واجب شده بدهند، بعد قرض او را ادا نمايند.
مسأله 2048: كسى كه بدهكار است و گندم، يا جو، يا خرما و يا انگور نيز دارد، اگر بميرد و پيش از آنكه زكات اينها واجب شود، ورثه قرض او را از مال ديگرى بدهند، هر كدام كه سهمش به « 207/847 كيلوگرم » برسد، بايد زكات بدهد و اگر پيش از آنكه زكات اينها واجب شود، قرض او را ندهند و براى طلب كارها نيز ضمانت دين را نكرده باشند، با رضايت آنها، چنانچه مال ميّت فقط به اندازه بدهى او باشد، واجب نيست زكات اينها را بدهند. و اگر مال ميّت، بيشتر از بدهى او باشد، در صورتى كه بدهى او به قدرى است كه اگر بخواهند ادا نمايند، بايد مقدارى از گندم، جو، خرما و انگور را نيز به طلبكار بدهند، آنچه را به طلبكار مى دهند، زكات ندارد و بقيّه، مال ورثه است و هر كدام كه سهمش به اندازه نصاب شود، بايد زكات آن را بدهد.
مسأله 2049: اگر گندم، جو، خرما و كشمشى كه زكات آن واجب شده، خوب و بد دارد، بنابر احتياط واجب زكات هر كدام از خوب و بد را از خود آن بدهد.
نصاب طلا
مسأله 2050: طلا دو نصاب دارد، نصاب اوّل: بيست مثقال شرعى است و هر مثقال آن هيجده نخود مى باشد. پس وقتى طلا به بيست مثقال شرعى كه پانزده مثقال معمولى است برسد، اگر شرايط ديگر را كه گفته شد داشته باشد، انسان بايد يك چهلم ( 5/2% ) آن را كه نُه نخود مى شود زكات بدهد. و اگر به اين مقدار نرسد، زكات آن واجب نيست. نصاب دوم: چهار مثقال شرعى كه سه مثقال معمولى مى شود، يعنى اگر سه مثقال به پانزده مثقال اضافه شود، بايد زكات تمام هيجده مثقال را از قرار يك چهلم ( 5/2% ) بدهد و اگر كمتر از سه مثقال اضافه شود، فقط بايد زكات پانزده مثقال را بدهد و زيادى آن زكات ندارد و همچنين است هرچه بالا رود. يعنى اگر سه مثقال اضافه شود، بايد زكات آن را بدهد و اگر كمتر اضافه شود، مقدارى كه اضافه شده زكات ندارد.
نصاب نقره
مسأله 2051: نقره دو نصاب دارد، نصاب اوّل: يكصد و پنج مثقال معمولى است، اگر نقره به يكصد و پنج مثقال برسد و شرايط ديگر را كه گفته شد داشته باشد، انسان بايد يك چهلم ( 5/2% ) آن را كه دو مثقال و پانزده نخود است، زكات بدهد و اگر به اين مقدار نرسد، زكات آن واجب نيست. نصاب دوم: بيست و يك مثقال است، يعنى اگر بيست و يك مثقال به يكصد و پنج مثقال اضافه شود، بايد زكات تمام يكصد و بيست و شش مثقال را همان گونه كه گفته شد، بدهد. و اگر كمتر از بيست و يك مثقال اضافه شود، فقط بايد زكات يكصد و پنج مثقال را بدهد و زيادى آن زكات ندارد و همچنين است هرچه بالا رود، يعنى اگر بيست و يك مثقال اضافه شود، بايد زكات تمام آن را بدهد و اگر كمتر اضافه شود، مقدارى كه اضافه شده و كمتر از بيست و يك مثقال است زكات ندارد، بنابراين اگر انسان يك چهلم ( 5/2% ) هرچه طلا و نقره دارد بدهد، زكاتى را كه بر او واجب بوده داده و چه بسا بيشتر از مقدار واجب نيز داده است. مثلا كسى كه يكصد و ده مثقال نقره دارد، اگر يك چهلم ( 5/2% ) آن را بدهد، زكات يكصد و پنج مثقال آن را كه واجب بوده داده و مقدارى نيز براى پنج مثقال آن داده كه واجب نبوده است.
چند مسأله
مسأله 2052: كسى كه طلا يا نقره او به اندازه نصاب است، اگرچه زكات آن را داده باشد، تا وقتى از نصاب اوّل كم نشده، هر سال بايد زكات آن را بدهد.
مسأله 2053: زكات طلا و نقره در صورتى واجب مى شود كه آن را سكّه زده باشند و معامله با آن رايج باشد، اگرچه سكّه آن نيز از بين رفته باشد.
مسأله 2054: طلا و نقره سكّه دارى كه زنها، براى زينت به كار مى برند، زكات آن واجب نيست.
مسأله 2055: كسى كه طلا و نقره دارد، اگر هيچ كدام آنها، به اندازه نصاب اوّل نباشد، مثلا يكصد و چهار مثقال نقره و چهارده مثقال طلا داشته باشد، زكات بر او واجب نيست.
مسأله 2056: زكات طلا و نقره در صورتى واجب مى شود كه انسان، يازده ماه، مالك مقدار نصاب باشد و اگر در بين يازده ماه، طلا و نقره او از نصاب اوّل كمتر شود، زكات بر او واجب نيست.
مسأله 2057: اگر در بين يازده ماه طلا و نقره اى را كه دارد، با طلا يا نقره و يا چيز ديگرى، عوض نمايد يا آنها را آب كند، زكات بر او واجب نيست، ولى اگر براى فرار از زكات چنين كند، بنابر احتياط مستحب زكات را بپردازد.
مسأله 2058: اگر در ماه دوازدهم، طلا و نقره را آب كند. بايد زكات آن را بدهد و چنانچه به سبب آب كردن، وزن يا قيمت آن كم شود، بايد زكاتى را كه پيش از آب كردن، بر او واجب بوده بدهد.
مسأله 2059: اگر طلا و نقره اى كه دارد، خوب و بد داشته باشد، مى تواند زكات هر كدام از خوب و بد را از خود آن بدهد، ولى بهتر است زكات همه آن را از طلا و نقره خوب بدهد.
مسأله 2060: طلا و نقره اى كه بيشتر از اندازه معمول، فلز ديگر دارد، اگر خالص آن به اندازه نصاب كه مقدار آن گفته شد برسد، مالك بايد زكات آن را بدهد. و چنانچه شك دارد خالص آن به اندازه نصاب هست يا نه، بايد با آب كردن، يا از راه ديگرى، مقدار خالص آن را معلوم كند.
مسأله 2061: اگر طلا و نقره اى كه دارد، به مقدار معمول، فلز ديگر با آن مخلوط باشد، نمى تواند زكات آن را از طلا و نقره اى بدهد كه بيشتر از معمول، فلز ديگر دارد، ولى اگر به قدرى بدهد كه يقين كند، طلا و نقره خالصى كه در آن هست به اندازه زكاتى مى باشد كه بر او واجب بوده، اشكال ندارد.
زكات شتر، گاو و گوسفند
مسأله 2062: زكات شتر، گاو و گوسفند به غير از شرطهايى كه گفته شد، دو شرط ديگر نيز دارد، اوّل: بايد حيوان در تمام سال بيكار باشد. دوم: بايد در تمام سال از علف بيابان بچرد، پس اگر تمام سال يا مقدارى از آن، از علف چيده شده، يا از زراعتى كه ملك مالك يا ملك شخص ديگرى است بچرد، زكات ندارد.
مسأله 2063: اگر انسان براى شتر، گاو و گوسفند خود، چراگاهى كه كسى آن را نكاشته بخرد، يا اجاره كند، معلوم نيست زكات بر او باشد ولى اگر براى چراندن در آن، باج بدهد، بنابر احتياط واجب بايد زكات را بپردازد.
نصاب شتر
مسأله 2064: شتر دوازده نصاب دارد، اوّل: پنج شتر و زكات آن يك گوسفند است و تا شماره شتر به اين مقدار نرسد زكات ندارد. دوم: ده شتر و زكات آن دو گوسفند است. سوم: پانزده شتر و زكات آن سه گوسفند است. چهارم: بيست شتر، زكات آن چهار گوسفند است. پنجم: بيست و پنج شتر و زكات آن پنج گوسفند است. ششم: بيست و شش شتر و زكات آن يك شترى است كه داخل سال دوّم شده باشد. هفتم: سى و شش شتر و زكات آن يك شترى است كه داخل سال سوم شده باشد. هشتم: چهل و شش شتر و زكات آن يك شترى كه داخل سال چهارم شده باشد. نهم: شصت و يك شتر و زكات آن يك شترى است كه داخل سال پنجم شده باشد. دهم: هفتاد و شش شتر و زكات آن دو شترى است كه داخل سال سوم شده باشد. يازدهم: نود و يك شتر و زكات آن دو شترى است كه داخل سال چهارم شده باشد. دوازدهم: صد و بيست و يك شتر و بالاتر، كه بايد يا چهل چهل، حساب كند و براى هر چهل، يك شترى بدهد كه داخل سال سوم شده باشد، يا پنجاه پنجاه، حساب كند، و براى هر پنجاه، يك شترى بدهد كه داخل سال چهارم شده باشد، و يا با چهل و پنجاه حساب كند، ولى در هر صورت، بنابر احتياط طورى حساب كند كه چيزى باقى نماند، يا اگر چيزى باقى مى ماند، از نُه شتر بيشتر نباشد، مثلا اگر يكصد و چهل شتر دارد، بايد براى صد، دو شترى كه داخل سال چهارم شده و براى چهل، يك شترى كه داخل سال سوم شده بدهد.
مسأله 2065: زكات بين دو نصاب واجب نيست، پس اگر شماره شترهايى كه دارد از نصاب اوّل كه پنج است بگذرد، تا به نصاب دوم كه ده است نرسيده، فقط بايد زكات پنج شتر آن را بدهد و همچنين است در نصابهاى بعد.
نصاب گاو
مسأله 2066: گاو دو نصاب دارد، اوّل: سى. و وقتى شماره گاوها به سى رسيد، اگر شرايطى را كه گفته شد داشته باشد، انسان بايد يك گوساله كه داخل سال دوم شده بابت زكات بدهد. دوّم: چهل و زكات آن يك گوساله مادّه اى است كه داخل سال سوّم شده باشد. و زكات بين سى و چهل، واجب نيست، مثلا كسى كه، سى و نه گاو دارد، فقط بايد زكات سى گاو را بدهد و نيز اگر از چهل گاو زيادتر داشته باشد، تا به شصت نرسيده، فقط بايد زكات چهل گاو را بدهد و هنگامى كه به شصت رسيد، چون دو برابر نصاب اوّل است، بايد دو گوساله كه داخل سال دوّم شده، بدهد و همچنين هرچه بالا رود، بايد يا سى سى حساب كند يا چهل چهل، يا با سى و چهل حساب نمايد و زكات آن را بپردازد. ولى بنابر احتياط طورى حساب كند كه چيزى باقى نماند، يا اگر چيزى باقى مى ماند از نُه بيشتر نباشد، مثلا اگر هفتاد گاو دارد، بايد و سى و چهل حساب كند و براى سى گاو آن، زكات سى و براى چهل گاو آن زكات چهل را بدهد، امّا اگر سى و سى حساب كند، ده گاو زكات نداده مى ماند.
نصاب گوسفند
مسأله 2067: گوسفند پنج نصاب دارد، اوّل: چهل. و زكات آن يك گوسفند است و تا شمار گوسفندان به چهل نرسد زكات ندارد. دوم: صد و بيست و يك و زكات آن دو گوسفند است. سوم: دويست و يك و زكات آن سه گوسفند است. چهارم: سيصد و يك و زكات آن چهار گوسفند است. پنجم: چهارصد و بالاتر، كه بايد آنها را صد صد حساب كند و براى هر صد گوسفند يك گوسفند بدهد و لازم نيست زكات را از خود گوسفندها بدهد، بلكه اگر گوسفند ديگرى بدهد، يا طبق قيمت گوسفند، پول و يا جنس ديگرى بدهد، كافى است.
مسأله 2068: زكات بين دو نصاب، واجب نيست، پس اگر شماره گوسفندها از نصاب اوّل كه چهل است بيشتر باشد، تا به نصاب دوّم كه صد و بيست و يك است نرسيده، فقط بايد زكات چهل گوسفند را بدهد و زيادى آن زكات ندارد و همچنين است در نصابهاى بعد.
چند مسأله
مسأله 2069: زكات شتر، گاو و گوسفند اگر به مقدار نصاب برسد واجب است، چه همه آنها نَر باشند يا مادّه، يا بعضى نَر باشند و بعضى مادّه.
مسأله 2070: در زكات، گاو و گاوميش، يك جنس حساب مى شود. و شتر عربى و غير عربى، يك جنس است و همچنين بز و ميش در زكات با هم فرق ندارند.
مسأله 2071: اگر براى زكات، گوسفند بدهد، بايد حداقل هفت ماه كامل داشته باشد و بنابر احتياط مستحب داخل سال دوم شده باشد و اگر بز بدهد بايد حداقل يك سالش كامل شده و بنابر احتياط مستحب داخل سال سوم شده باشد.
مسأله 2072: گوسفندى كه بابت زكات مى دهد، اگر قيمتش مختصرى از گوسفندهاى ديگر او، كمتر باشد اشكال ندارد. ولى بهتر است گوسفندى بدهد كه قيمت آن از تمام گوسفندهايش بيشتر باشد و همچنين است در گاو و شتر.
مسأله 2073: اگر چند نفر، با هم شريك باشند، هر كدام كه سهمش به نصاب اوّل رسيده، بايد زكات بدهد و بر كسى كه سهم او كمتر از نصاب اوّل است، زكات واجب نيست.
مسأله 2074: اگر يك نفر در چند جا، گاو، يا شتر و يا گوسفند داشته باشد و روى هم، به اندازه نصاب باشد بايد زكات آن را بدهد.
مسأله 2075: اگر گاو، گوسفند و شترى كه دارد، بيمار و معيوب باشد، بايد زكات آن را بدهد.
مسأله 2076: اگر گاو، گوسفند و شترى كه دارد، همه بيمار يا معيوب و يا پير باشند، مى تواند زكات را از خود آنها بدهد، ولى اگر همه سالم، بى عيب و جوان باشند، نمى تواند زكات آن را از بيمار، يا معيوب و يا پير بدهد، بلكه اگر بعضى از آنها سالم، بعضى بيمار، دسته اى معيوب، دسته ديگر بى عيب، مقدارى پير و مقدارى جوان باشند، بنابر احتياط واجب براى زكات آن، سالم، بى عيب و جوان بدهد.
مسأله 2077: اگر پيش از تمام شدن ماه يازدهم، گاو، گوسفند و شترى را كه دارد، با چيز ديگرى عوض كند، يا نصابى را كه دارد با مقدار نصاب از همان جنس عوض نمايد، مثلا چهل گوسفند بدهد و چهل گوسفند ديگر بگيرد، زكات بر او واجب نيست.
مسأله 2078: كسى كه بايد زكات گاو، گوسفند و شتر را بدهد، اگر زكات آن را از پول، يا طلا و نقره بدهد، تا وقتى شماره آن از نصاب كم نشده، همه ساله بايد زكات بدهد. و اگر از خود آن بدهد و از نصاب اوّل كمتر شود، زكات بر او واجب نيست، مثلا كسى كه چهل گوسفند دارد، اگر از مال ديگرش، زكات آن را بدهد، تا وقتى كه گوسفندهاى او از چهل كم نشده، هرسال بايد يك گوسفند بدهد و اگر از خود آنها بدهد، تا وقتى به چهل نرسيده، زكات بر او واجب نيست.
نویسنده : اميرعباس